به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 89، مهر ماه 1385 

 

 

 

توضيح: آنچه که در زير مي‌خوانيد متن سخنراني‌ای است که توسط رفيق چنگیز قبادی از سوی چريکهای فدايي خلق ايران، در ارتباط با مساله ملی در تاريخ 30 سپتامبر سال جاری در اتاق "چريکهای فدايي خلق ایران" در "پَلتاک" ارائه گرديد. پیام فدایی متن اين سخنراني را بدين وسيله در اختيار خوانندگان قرار مي‌دهد.

 

 

 

کردستان و مساله ملی!

 

 

رفقا و دوستان گرامی!

 

ضمن سلام به همگی شما و سپاس از این که با حضورتون در اتاق چریکهای فدائی خلق ایران، امکان برگزاری جلسه امشب رو فراهم کردید، صحبتم رو شروع می کنم. عنوان بحث امشب "کردستان و مساله ملی" هست. تلاش من در بحث امشب اینه که برخی تحولاتی که بویژه در یکسال اخیر در کردستان اتفاق افتاده رو بررسی کنم و در بستر این بررسی، نادرستی ایده هایی رو که این روزها بویژه در میان برخی روشنفکران و نیروهای سیاسی ما، بویژه سازمانها و روشنفکران کرد در ایران رشد کرده و مطابق آن ادعا می شه که گویا مساله ملی در عراق "حل" شده و خلق کرد ایران نیز باید راه کردستان عراق رو برای رهایی از ستم ملی طی کند، نشون بدم و سر آخر هم بر رئوس یک موضع صحیح و انقلابی در مورد حل مساله ملی در ایران از نظر خودم تأکید کنم.

 

همونطور که می دونید، در ماه های اخیر، ما شاهد وقوع یک سلسله رویدادها و تحولاتی در کردستان ایران بودیم که توجه افکار عمومی را درسطح وسیعی به خودشان جلب کرده اند. تحولات و رویدادهایی که بدون شک تاثیرات غیرقابل انکاری رو در روند آینده نه تنها این منطقه، بلکه در آینده جنبش انقلابی کارگران و خلقهای تحت ستم در سطح ایران خواهند داشت. اگه بخواهیم این تحولات رو مرور کنیم، باید گفت که این تحولات از دوجنبه، یکی جنبه مبارزاتی و نظامی و دیگری جنبه سیاسی و دیپلماتیک قابل توجه‌اند. در یک سوی این تحولات ما شاهدیم که جنبشهای اعتراضی توده های تحت ستم خلق کرد در شهرهای کردستان رشد کرده و گرچه مقاومت دلیرانه مردم آگاه و مبارز کردستان در مقابل رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در طول 27 سال گذشته، هیچگاه قطع نشده، اما در طول یکسال گذشته، مبارزات توده ای ابعاد خاصی پیدا کرده، که نمونه برجسته آن رو همه ما در جریان اعتراض به قتل شوانه قادری (جوان مبارز کرد) و اعتصاب عمومی در شهرهای کردستان نظیر سنندج و مهاباد و سقز دیدیم. در طول این مدت ما همچنین شاهد درگیریهای وسیع بین مردم کردستان در روستاها و شهرها با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و به موازات آن تلاش حکومت برای تشدید جوّ رعب و وحشت در کردستان با توسل به دستگیریهای گسترده مبارزین و فعالین سیاسی بودیم. به موازات رشد مبارزات توده ای در کردستان و گرایش طبیعی ای که از درون این مبارزات بیرون می یاد و خودش رو در تمایل هرچه بیشتر مردم و بویژه جوانان مبارز به اعمال قهر و روی آوری به شیوه های رادیکال مبارزه برعلیه دیکتاتوری حاکم نشون می ده، ما شاهد بوده ایم که تحرکات نظامی جریانات و احزابی نظیر حزب کارگران کردستان PKK و یا شاخه های منتسب به این حزب یعنی پژاک یا "حزب حیات سازندگی" که مدعی فعالیت در ایران و تلاش برای "آزاد کردن کردستان شرقی" هستش، بالا گرفته و البته این رو هم باید دانست که فعالیتهای نظامی این جریان در بلندگوهای تبلیغاتی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی پوشش پیدا می کنه. یعنی در شرایطی که همه ما به عینه دیدیم که در طول 27 سال حاکمیت ضدخلقی جمهوری اسلامی، سردمداران این رژیم چگونه تلاش کرده اند تا در هر کجا که دستشون رسیده و امکان داشتن، یک تحریم آگاهانه خبری به منظور جلوگیری از پخش اخبار مبارزاتی و عملیاتهای مسلحانه نیروهای مردمی در کردستان به سایر نقاط ایران رو سازمان بدهند، ما شاهدیم که چگونه اخبار "درگیریهای سنگین مسلحانه" بین جریان "پژاک" با مامورین دولتی در بلندگوهای خبری جمهوری اسلامی انعکاس پیدا می کنه و در حقیقت به تحرکات این جریان، فضای تبلیغاتی مشخصی داده می شه. و علاوه بر سایتهای رسمی ای نظیر ایسنا، سایتهای معلوم‌الحالی مثل بازتاب هم که در وابستگی آنها به برخی محافل طبقه حاکم شکی نیست، مرتبا از "درگیریهای شدید" بین پاسداران و ارتش چمهوری اسلامی با نیروهای این احزاب در مناطق مرزی و حتی در اطراف شهرهایی نظیر سلماس و ارومیه خبر می دهند و همونطور که احتمالا شماها هم شنیدید، دامنه این درگیریها در هفته های اخیر به جایی رسید که باعث شد تا مقامات جمهوری اسلامی و ترکیه نه تنها با اعمال فشار، از مقامات حکومت کردستان در شمال عراق اخراج این نیروها رو طلب کنند، بلکه در یک عملیات هماهنگ در مناطق مرزی بین ایران و ترکیه و عراق، پایگاه این جریانات رو در "قندیل" مورد حملات سنگین نیروی هوایی و توپخانه خودشان قرار بدهند و در ادامه همین تشنجات هم هست که ما باز هم از طریق برخی بلندگوهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی می شنویم که لوله نفت و گاز میان ایران و ترکیه توسط نیروهای فوق‌الذکر منفجر شد.

 

خب در این زمینه، یعنی گسترش جوّ مبارزاتی در کردستان و بموازات آن، اخبار مربوط به تشدید درگیریهای مسلحانه در کردستان ایران نمونه های زیاد دیگری هم وجود داره که بخاطر طولانی نکردن بحث، از ذکر آنها صرف نظر می کنم. اما بموازات این اعتراضات توده ای و تحرکات نظامی، ما شاهد یکسری حرکات دیپلماتیک و سیاسی تازه هم در کردستان ایران هستیم. بطور مثال می بینیم که نمایندگان جریاناتی نظیر حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان- کومه له، به آمریکا می روند و در کاخ سفید و در مجلس سنای آمریکا از آنها توسط مقامات آمریکایی پذیرایی می شه. می بینیم که محافل و گروه‌بندی‌هایی در میان طبقه حاکم در آمریکا که روابط نزدیکی با نئوکنسرواتیوهای آمریکایی دارند، از طریق Tink- Tank ها و یا اندیشکده های وابسته به پنتاگون و یا وزارت خارجه آمریکا، بحثها و تحقیقات متعددی رو زیر نام "مساله ملیتها" در ایران سازماندهی می‌کنندد؛ نظیر "کنفرانس راه آزادی" یا کنفرانس "آیا ایران مورد دیگری برای فدرالیسم است؟" و در چنین چارچوبی در حالی که در واشنگتن کنفرانس های پی‌درپی با شرکت افراد و نیروهایی زیر نام "نمایندگان اقلیتهای قومی" برگزار می شود، ارتش آمریکا در مرز عراق با ایران با صرف هزینه های زیاد، طرح هایی رو با هدف "آینده‌نگری" به مورد اجرا در میاره که در جریان آنها به سازمانهای مقاطعه کار دفاعی نظیر Associate& Hicks که ظاهرا در کردستان عراق مشغول کارهای "دفاعی" هستند، مأموریت انجام دو پروژه تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات در مورد اوضاع کردستان ایران رو می دهند. در چنین اوضاع و احوالی‌ست که ما می بینیم که مطالبی به قلم فلان "مقام سیاسی" و یا فلان "ژنرال سابق" ارتش آمریکا در مطبوعات این کشور منتشر می شود که در آن از "ناعادلانه" بودن "نقشه کنونی خاورمیانه" و ضرورت "تغییر" آن و از محاسن و منفعتهای بوجود آمدن یک "دولت کرد در منطقه" برای "تامین منافع استراتژیک" آمریکا در خاور میانه صحبت می شود و نویسندگان سعی می‌کنندد که دولت بوش رو ترغیب کنند تا برای برآوردن بهتر "منافع ملی" آمریکا در این راستا حرکت و سرمایه گذاری کند و... .

 

نخستین سوالی که در رابطه با این مسایل پیش میاد اینه که تحولات سیاسی و نظامی ای که در کردستان ایران حداقل در یکسال اخیر رخ داده و من بطور خلاصه به بعضی از آنها اشاره کردم در بستر کدام شرایط عمومی داره اتفاق می افته ؟

 

اگه با رجوع به واقعیت بخواهیم به این سوال جواب بدهیم، خواهیم دید که در این تحولات، دو عامل، نقش اساسی و عمده رو بازی می‌کنندد. اول وضعیت کردستان عراق و دوم فضایی که سیاستهای ضدخلقی و توسعه‌طلبانه جدید آمریکا در خاورمیانه برای برخی نیروها فراهم کرده.

 

واقعیت اینه که در تحولاتی که در سالهای اخیر (بطور مشخص از جنگ اول خلیج فارس در سال 1990 که منجر به خروج نیروهای رژیم سرکوبگر صدام حسین از کردستان عراق شد و سپس اشغال عراق توسط ارتش امریکا در سال 2003) در عراق به وقوع پیوسته و بطور اولی، اعلام "کردستان خودمختار" و بعد هم "دولت کرد" یا "دولت حریم" و تأثیرات اجتناب‌ناپذیری که این تحولات در سایر قسمتهای کردستان بجا گذاشته از یکسو و سیاستهای جدید دولت آمریکا در رابطه با "طرح خاورمیانه بزرگ" از سوی دیگر، موجب رشد گرایشات و تقویت ایده هایی در میان شماری از روشنفکران و نیروهای سیاسی شده که مطابق آنها از کردستان عراق به عنوان تجربه ای موفق از "رفع ستم ملی" و تحقق "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" اسم می برند. برخی از این نیروها و روشنفکران حتی تا به آنجا به پیش می روند که از روند جاری و شرایط فعلی در کردستان عراق به عنوان الگوی موفقیت توده های تحت ستم در رفع ستم ملی و رسیدن به "آزادی" و"دمکراسی" اسم می برند که از قرار باید راهنمای حرکت نیروهای کرد و "برادران" آنها در ایران قرار بگیرد. این نیروها مطرح می‌کنندد که اکنون در کردستان عراق، "کرد" بر "کرد" حکومت می کند، دولت "کردی" وجود دارد، در دانشگاه ها و مدارس، زبان کردی تدریس می شود، "سیستم اداری- اجتماعی" خوبی وجود دارد و احزاب کردی با "شایستگی"، امور خودشان  رو "اداره" می‌کنندد. جریانات این طیف و بطور مثال حزب دمکرات کردستان نتیجه می گیرند؛ خب! در شرایطی که سیاستهای آمریکا "عوض" شده و آمریکا در چارچوب "طرح خاورمیانه بزرگ" می خواهد "دیکتاتورها" رو از میان بردارد و "دولتهای دمکراتیک" رو در منطقه مستقر کند، چرا ما نباید راه احزاب برادر خودمان در کردستان عراق رو تعقیب کنیم و اضافه می‌کنندد "اگر امروز چرخشهای سیاست این قدرت بزرگ" یعنی آمریکا بسوی "دفاع از آزادی و دمکراسی"ست، چرا باید "خلقها و نیروهای دمکرات" چنین "هم‌پیمانی" رو از دست بدهند؟

 

در همین رابطه هم هست که این نیروها نظیر حزب دمکرات کردستان ایران، برای پیروزی بوش در انتخابات، پیام تبریک می فرستند و اظهار امیدواری می‌کنند که دولت بوش یعنی یکی از جنایتکارترین دولتهای روی زمین، در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش، جمهوری اسلامی رو "سرنگون" و برای مردم ایران "حکومت دمکراتیک" به ارمغان بیاورد (این مطالب از پیام تبریک دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران به مناسبت آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری بوش و گزارش کمیته مرکزی حزب دمکرات به کنگره سیزدهم این حزب گرفته شده).

 

و یا نظیر سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان- کومه له، از زبان دبیر کل این تشکیلات در ارتباط با احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران، مخالفت قاطع این جریان با هرگونه "جنبش ضد جنگ" رو اعلام می‌کنند و در رابطه با سیاست امکان اعمال تحریم اقتصادی ایران از سوی آمریکا خواستار "اعمال تحریم اقتصادی" آمریکا برعلیه ایران می شوند و البته برای خالی نبودن عریضه می گویند که این تحریمها باید به صورتی باشند که به‌اصطلاح "همه‌اش" برعلیه "مطامع اقتصادی و سیاسی" رژیم باشد و به‌اصطلاح "ضرر و زیانش" به مردم نرسد. و در همین حال، نمایندگان هر دوی این جریانات در کریدورهای دفاتر فرعی وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا در حرکت‌اند و در ضیافتهای آنها شرکت می‌کنند و بعد هم با کمال افتخار، این نشست و برخاستها با دشمن اصلی کارگران و خلقهای تحت ستم ایران و منطقه رو به عنوان موفقیت خودشان در هموار کردن راه "آزادی" خلق تحت ستم کرد ایران و برقرار کردن "دمکراسی" و "حل مساله ملی" در کردستان جا می زنند. بطور کلی ایده‌ای که در تبلیغات این نیروها ما شاهدش هستیم، اینه که رسیدن به وضعیت کنونی کردستان عراق، به‌اصطلاح کعبه آمال این نیروها رو تشکیل داده و این نیروها هر روز بیشتر از قبل سعی می‌کنند دستگاه فکری و اعمال خودشان رو در راستای نیل به این کعبه آمال، تغییر بدهند و برای منطبق کردن سیاستهاشون با خطوط استراتژیکی که آمریکا در منطقه تعقیب می کنه، دست به هر کاری بزنند و حتی برنامه ها، اصول و موازین اعلام شده قبلی خودشان رو در این جهت دستکاری کنند و تغییر بدهند.

 

حالا با توجه به این تلاشها باید دید که آیا ایده ها و ادعاهایی که از سوی این نیروها در رابطه با کردستان و راه رفع ستم ملی بر خلق کرد و تحقق حق ملل در تعیین سرنوشت مطرح می شه با حقیقت منطبقه و هیچ قرابتی با واقعیت داره؟ ایا این راه های پیشنهادی ظاهرا سهل‌الوصول حتی به شرط تحقق، خلق کرد ایران رو به خواستهای برحق خودش می رسونه؟ خب! با توجه به اینکه بدون تردید، کردستان، یک نمونه عینی و شاید هم چشمگیرترین نمونه مبارزه برعلیه وجود ستم ملی در ایرانه، و با توجه به این واقعیت که هیچ انقلابی در ایران بدون پاسخ دمکراتیک و انقلابی به مساله ملی و خواستهای برحق خلقهای تحت ستم ایران نمی تونه به پیروزی برسه و خوشبختی و سعادت مردم رو تامین کنه، اجازه می خواهم حال که جریانات نامبرده، وضعیت حاکم بر کردستان عراق رو الگوی خودشان قرار داده‌اند و سعی می‌کنند با توسل به آن به خلق مبارز کرد در ایران "چشم انداز" بدهند، با اتکا به خود واقعیت و تجارب عینی ای که در دست است، این ادعا رو بررسی کنم که آیا وضعیت امروز در کردستان عراق بیانگر رفع ستم ملی و تحقق حق ملت کرد در تعیین سرنوشت خودشه؟ و اصولا تجربه فعلی کردستان عراق چه درسهایی رو برای توده های تحت ستم ایران بطور کلی و برای خلق تحت ستم کرد در ایران بطور مشخص داره؟ ضمن اینکه در پرتو این بررسی بطور مشخص می شه درکها و شیوه های برخورد انحرافی و نادرست این قبیل نیروها نسبت به مساله ملی در ایران رو با صراحت هرچه بیشتری نقد و افشاء کرد. بنابراین، برای اینکه این بحث بهتر پیش بره، اجازه بدید که بطور مختصر به وضعیت کنونی کردستان عراق و اینکه اوضاع فعلی حاصل چه پروسه ای‌ست، اشاره کنم، با ذکر این نکته که من خودم شخصا چند سال از این دوران رو مستقیما در کردستان حضور داشتم و از نزدیک شاهد اوضاع بودم.

 

همه می دانند که توده های تحت ستم در کردستان عراق، در طول سالهای طولانی برای رفع ستم ملی و برای رسیدن به آزادی و بهبود شرایط معیشتی و بطور خلاصه برای رسیدن به حقوق برحق خودشان درگیر یک مبارزه خونین و پر فراز و نشیب با امپریالیسم و رژیمهای دیکتاتور و وابسته در عراق بوده‌اند. این مبارزه در شرایط مختلف از شدت و حدت و وسعت متفاوتی هم برخوردار بوده. در جریان این مبارزه، ما شاهد مقاطعی هستیم که مبارزات خلق کرد و پیشمرگان مبارز این خلق، در حد دستجات چریکی محدود بوده و بعد در مقاطعی، این مبارزه و حمایت توده ها از آن منجر به آزادی مناطق بسیاری شده و در یک مرحله هم همه می دانند که چگونه با خیانت رهبری [وقت] در این مبارزات و "آشپیتال"(سلاح برزمین گذاردن) حزب دمکرات کردستان عراق، (قیاده موقت) جنبش توده ای در کردستان دچار ضربات سهمگین شد. اما از آنجا که مساله ستم ملی و خواست رهایی از این ستم، یک واقعیت عینی بود، از دل این شکستها بار دیگر موج جدیدی از مبارزات ملی سر برآورد و پیکار بین خلق کرد در کردستان عراق با رژیمهای سرکوبگر و ستمگر حاکم بر عراق تشدید شد.

 

در جریان این مبارزات است که ما به سالهای دهه 90 و جنگ اول خلیج فارس می رسیم و می بینیم که در جریان تحولات چشمگیر حاصل از این جنگ و تغییراتی که این تحولات و بطور مشخص لشکرکشی نظامی آمریکا به کویت و سپس عراق ایجاد کرد، ارتش شکست‌خورده صدام نه تنها مجبور به فرار از کویت شد، بلکه به علت ضعف عمومی رژیم صدام حسین، حکومت مجبور شد تا نیروهای نظامی‌اش رو از کردستان عراق بیرون ببره. این واقعیت و شکاف‌برداشتن تور استبداد و دیکتاتوری وحشیانه دولت مزدور بعث، باعث انفجار جنبش توده ای و قیام معروف سال 1990 موسوم به "راپرین" در شهرهای کردستان گردید. بلافاصله نیروهای پیشمرگ احزاب مختلف کردستان هم که تا قبل از این مقطع، در اثر ضربات رژیم بسیار کوچک شده بودند، بدنبال قیام مردم وارد شهرها شدند و کنترل سلیمانیه و هولر و کرکوک و... رو از دست توده های قیام‌کننده گرفتند.

 

مدت کوتاهی بعد، با توافق بین آمریکا و سایر رقبای جهانخوارش در شورای امنیت سازمان ملل، کردستان عراق از یک طرف تا اطراف موصل و از طرف دیگر تا اطراف سیمانیه و مناطق جنوبی کردستان، منطقه "پرواز ممنوع" اعلام شد. معنی این تصمیم این بود که نیروهای نظامی عراق و منجمله نیروی هوایی صدام، حق ورورد به این مناطق رو نداشتن و به این ترتیب با چتر حفاظتی‌ای که ارتش آمریکا در چارچوب سیاستهای خودش بر فراز کردستان افکند، این امکان برقرار شد که احزاب کردستان و بویژه 2 حزب اصلی یعنی "اتحادیه میهنی کردستان" و "حزب دمکرات کردستان عراق"، کردستان رو "منطقه خودمختار" اعلام کنند. چند سال بعد هم در سال 2004، یعنی یکسال پس از سرنگونی رژیم مزدور صدام حسین، همین نیروها که تا آن مقطع چندین بار کردستان رو صحنه جنگهای قدرت‌طلبانه فی‌مابین خودشان کرده بودند "پارلمان کردستان" و "حکومت حریم" رو تشکیل دادند.

 

خب! حالا این واقعیتی که در این پروسه ما شاهدش هستیم، عبارت از اینه که در کردستان عراق به دلیل شرایط مبارزاتی خاصی که وجود داشت و از جمله شدت و حدت مبارزات توده ای در 2-3 دهه اخیر، حکومت مرکزی هیچ وقت حتی به رغم ماهیت و میل باطنی خودش قادر نبود که در رابطه با خواستهای ملی توده های تحت ستم کردستان عراق، سیاستهای سرکوبگرانه‌اش در زمینه زبان، لباس، مسایل فرهنگی کردها، سنتها و آداب و رسوم کردی و... رو بطور تام و تمام عملی کنه. و در نتیجه وجود چنین واقعیتی‌ست که ما شاهدیم در زمینه مسایل ملی در کردستان عراق، محدودیتهای مربوط به پوشیدن لباس کردی، آموزش زبان کردی در مدارس، برخی امکانات فرهنگی و مطبوعاتی، موسیقی کردی و... به دلیل سطح مبارزات موجود در کردستان، تسهیلاتی وجود داشته که بطور مثال در ایران، نه در دوره دیکتاتوری رژیم شاه و نه جمهوری اسلامی ممکن نبود. با تشدید ضعف دولت مرکزی عراق پس از جنگ خلیج و قدرت گرفتن سلطه احزاب کرد، زیر سایه قدرت آتش ارتش آمریکا در کردستان، شرایطی ایجاد شد که مردم تحت ستم کردستان عراق هرچه بیشتر بکوشند تا دستآوردهای مبارزاتی خودشان بویژه در زمینه خواستهای ملی رو گسترش ببخشند. در چنین پروسه‌ای‌ست که ما می بینیم با اعلام حکومت منطقه‌ای کردستان و دولت حریم، این دستآوردهای مبارزاتی که خلق تحت ستم کرد در طول سالها مبارزه خونین به آنها نائل شده بود، رسمیت پیدا می کنه. اما درست بدلیل اتکاء حکومت کردستان به قدرت امپریالیسم و نه به قدرت توده ها، این دستآوردها هیچگاه حتی در زیر سلطه "حکومت کرد" با آزادی و دمکراسی قرین نشد.

 

به این ترتیب حکومت کردستان که در حقیقت با قدرت سلاح ارتش آمریکا و با اتکاء به امپریالیسم دوام یافته، بجای رسیدگی به اوضاع مشقت‌بار زندگی کارگران و مردم زحمتکش کردستان، بجای برقراری آزادی و دمکراسی، اساسا جیبهای خودش رو پر کرده و سعی کرده تا نفوذ و سلطه خودش رو به قیمت لگد مال کردن خواستها و منافع مردم ستمدیده کردستان حفظ کرده و گسترش بده. احزاب کرد تشکیل‌دهنده حکومت منطقه‌ای کردستان بجای اتکاء به توده ها، بجای استفاده از قدرت بیکران آنها و انجام اصلاحات و تحولات در زندگی مردم، هرچه بیشتر و بیشتر خودشان رو به زائده و وابسته سیاستهای قدرتهای امپریالیستی تبدیل کرده‌اند و به مجریان سیاستهای ضدخلقی امپریالیستها بدل شده‌اند. تحت حکومت و سیاستهای احزاب حاکم در "کردستان خودمختار" زندگی مشقت بار مردم در بسیاری از زمینه ها سقوط کرده و در این میان، جنگهای هر چند وقت یکبار حاکمین کردستان عراق بر سر تسلط بر ثروتهای عمومی و منابع مالی و مالیاتی و قدرت سیاسی، ویرانی و کشتار و دلسردی و ناامیدی هرچه فزاینده‌تری رو برای توده های تحت ستم خلق کرد به ارمغان آورده است.

 

امروز تمام کسانی که از نزدیک شرایط جاری در کردستان عراق رو تعقیب می‌کنند، بروشنی متوجه می شوند که تحت زمامداری دولتمردان کنونی در حکومت کردستان، چگونه گسترش فقر و بیکاری وسیع، گرانی و تورم، اقتصاد طفیلی و چند ارزی، رشد شغلهای کاذب، تکدی‌گری و در کنار همه اینها، گسترش فساد و فحشاء و اعتیاد به عنوان یک واقعیت برجسته در کردستان عمل می کند. تحت همین شرایطه که می شه دید چگونه شکاف طبقاتی بین کارگران و توده های زحمتکش کردستان با قشر کوچکی از سرمایه داران و متمولین، کنترات‌چی‌ها، مقامات بالای دستگاه های اداری و نظامی، خان‌ها و فئودال‌هایی که سابقا در مقام "جاش‌های" دولت صدام در استثمار و سرکوب خلق کرد، نقش ایفا می کردند و حالا هم به مقامات بالا رسیده‌اند، گسترده‌تر و عمیق‌تر شده. تحت "حکومت حریم" مردم محروم کردستان از یکسو شاهد گسترش "کاخ‌های فرعونی"، فساد ساختاری دستگاه حکومت، مسابقه و رقابت مقامات حکومت و مقامات رده بالای هر یک از احزاب در استفاده از شرایط کنونی به منظور ثروت‌اندوزی، ایجاد بازار سیاه، ارتشاء و اختلاس و چاپیدن اموال عمومی هستند؛ و از طرف دیگه مجبورند با گرانی و تورم وحشتناک، کمبود شدید مسکن و فشار طاقت‌فرسای ناشی از فقدان سرویسهای ابتدائی، نظیر برق، آب و تأمین اجتماعی بطور روزمره دست و پنجه نرم کنند.

 

از طرف دیگه، درست به موازات اعمال همین سیاستهای ضدمردمی‌ست که ما شاهد تحکیم سریع روابط یکجانبه و سودجویانه بین حکومت کرد و مقامات آمریکا و ناتو و در همان زمان، گسترش نفوذ ارتش آمریکا و اسرائیل در دم و دستگاه حکومت کردستان هستیم و نظارت و حضور مستقیم و غیرمستقیم افسران آمریکائی، چه در دستگاه های اداری، دانشگاه ها و ارگانهای دولتی و چه در غالب "سازمانهای غیردولتی" و "دفاعی" به یک واقعیت فزاینده در حکومت کردستان بدل گشته و در همان حال مقامات فریبکار و ضدخلقی ارتش آمریکا و ناتو که دستاشون تا مرفق به خون خلق کرد آغشته‌ست، از ضرورت "احترام به پرچم دولت کردستان" دم می زنند و به آن "ادای احترام" می‌کنند.

 

در چنین اوضاع و احوالی‌ست که به گزارش روزنامه "آنکشام" ترکیه، معلوم می شه افسران ارتش اسرائیل و آمریکا در حال آموزش دادن به نیروی نظامی حزب دمکرات کردستان عراق (پارتی) و ایجاد یک نیروی 5000 نفره "ضدچریک" در شهرهای "هولر" و "سلیمانیه" و مناطق کوهستانی اطراف آن می باشند و این نیروی ویژه از میان ارتش 70 هزار نفره پارتی انتخاب شده‌اند. به گزارش این روزنامه، سن افراد تحت آموزش بین 18 تا 30 ساله و این نیروها در زمینه "جنگ شهری"، "خرابکاری"، "کمین"، "امنیت"، "اطلاعات و ضداطلاعات"، آموزشهای ویژه می بینند. از نکات دیگه این گزارش اینه که مطالب CD های آموزشی این نیروها درست نظیر همونهایی‌ست که نیروهای ویژه ارتش آمریکا با آن تعلیم می یابند. در ادامه گزارش آمده که 30 نفر از این افراد برای "آموزش خلبانی" انتخاب شده‌اند و به آمریکا و اسرائیل روانه شده‌اند. در شرایط فقر و فلاکت روزافزون مردم کردستان، به این نیروی نظامی ویژه، ماهانه بین 1000 تا 1500 دلار حقوق پرداخت می شه. این تنها یکی از نمونه های زنده‌ای‌ست که نشون می ده حکومت کردستان چه امکاناتی رو در اختیار ارتشهای امپریالیستی قرار می ده و چه روابط تنگاتنگی رو با آنها ایجاد کرده؛ ارتشهایی که در مقاصد و سیاستهای ضدخلقی آنها برعلیه مردم منطقه و خلق تحت ستم کرد کوچکترین شبهه‌ای وجود نداره.

 

بدون شک حاکمیت چنین اوضاع و شرایط نابسامان و فشار طبیعی ناشی از آن بر دوش توده تحت ستم نمی تونه با عکس‌العمل مردم رنجدیده‌ای که از سرنگونی رژیم مزدور صدام و روی کار آمدن حکومت ظاهرا ملی کرد، آزادی، دمکراسی و تحق خواستها و منافع‌شان رو انتظار داشتن، روبرو نشه. در نتیجه همین واقعیت ما شاهد تراکم نارضایتی عمومی و رشد اعتراضات قهرآمیز مردمی برعلیه سیاستهای ضدمردمی حکومت کردستان هستیم و از طرف دیگه هم می بینیم، حکومتی که تلاش می کنه خودش رو کُرد و از جنس مردم تحت ستم جلوه بده و با لفافه های ملی مردم رو فریب بده، از آنجا که نمی خواد و نمی تونه به هیچیک از خواستهای عادلانه توده های خلق کرد جواب بده با قوه زور و سرکوب جلوی آنها می ایسته و سعی می کنه تا با توسل به سرکوب و قهر، اعتراضات برحق مردم برعلیه مناسبات گندیده و استثمارگرانه‌ای که خودش از آن پاسداری می کنه رو خاموش کنه. و به این ترتیب ما می بینیم که چگونه در طول این سالها، حکومت کردستان اعتراضات کارگران برای بهبود شرایط کار رو سرکوب کرده، اعتراضات برحق آوارگان کرکوک و تظاهرات تاکسی‌داران و حرکت اعتراضی نابینایان سلیمانیه رو در هم شکسته، اعتراضات هزاران تن از مردم دربندی‌خان، کلار، هولر، رانیه، آکری و کرکوک برعلیه فساد و بی‌حقوقی رو به خاک و خون کشیده و خیزش برحق و قهرآمیز مردم حلبچه در اعتراض به بی‌کفایتی و فساد دولتمردان و عدم رسیدگی به حداقل نیازهای توده های محروم قربانی فاجعه حمله شیمیایی به این شهر رو وحشیانه سرکوب و در اغلب موارد ذکر شده، بسوی معترضین و مردم بجان آمده کرد شلیک کرده است.

 

باز هم تحت چنین حاکمیتی‌ست که ما می بینیم دستگاه های امنیتی حکومت جدید، البته با نامهای صد در صد "ملی" و کردی نظیر "آسایش" و "پاراستن" و... چگونه هر روز بیش از قبل به بگیر و ببند و اذیت و آزار و ارعاب مردم ستمدیده کرد مخالف حکومت کردستان متوسل می شوند و صحنه های هولناک جنایات سازمانهای امنیتی مخوف رژیم صدام نظیر سازمان "امن" و "استخبارات" رو بطور روزمره در جلوی چشم مردم کردستان زنده می‌کنند. تا جایی که حکومت کردستان با وجود اینکه مدت زیادی از عمرش نمی گذره، آنچنان اختناقی رو در کردستان برقرار کرده که روشنفکران رادیکال، محافل چپ و جوانان مبارز و نیروهای انقلابی جامعه قادر به ابراز نظر و فعالیت مستقل تشکیلاتی و مبارزاتی نیستند و هر گونه مخالفت جدی با حکومت کردستان می تونه این نیروها رو به سرنوشتی مشابه با سرنوشت مبارزین در دوره حکومت جهنمی رژیم ضدخلقی بعث روبرو بکنه.در این زمینه به عنوان یک نمونه از رفتار حکومت کردستان که یادآور برخورد مزدوران اطلاعاتی جمهوری اسلامی یا استخباراتی های رژیم صدام حسین می باشد می توان به رفتار مقامات امنیتی کرد با کارگران کارخانه سیمان "تاسلوجه" (درج شده در نشریه پیام فدائی شماره 87) و یا حتی برخورد آنها با یکی از روشنفکران طبقه حاکم یعنی "دکتر کمال سعید قادر" اشاره کرد. این فرد بخاطر نوشتن مقاله‌ای که در آن به گوشه‌ای از "فساد" و "دزدی" و "نقض" حقوق بشر" توسط دولتمردان اشاره شده بود، از سوی مقامات حکومت دستگیر و بجرم "توهین به ملت کرد" به 30 سال زندان محکوم و سپس بخاطر افشای این موضوع در اروپا و رسوایی ناشی از این اقدام و اعتراض افکار عمومی، آزاد و دوباره به اروپا رفت.

 

خب! حالا اگه بخواهیم یک جمعبندی کوتاه از تجربه 16 ساله‌ای که طی آن حکومت فعلی کردستان عراق شکل گرفت و شرایطی که حکومت در آن به قدرت رسید و سیاستها و عملکردهای این حکومت در "کردستان خودمختار" ارئه بدهیم، باید تاکید کرد که تاریخ تقریبا 16 ساله حکومت کردستان نشون می ده که در چارچوب سیاستهای امپریالیسم آمریکا و از بین رفتن سلطه دیکتاتوری رژیم ضدخلقی بعث عراق بر کردستان و روی کار آمدن یک حکومت کرد و یا به قول یکی از تاکیدات دیرینه کردها، ایجاد شرایطی که "کورد، خوی حکومه ت ده کات" (این خود ملت کرد است که حکومت می کند) از آنجا که مبارزه خلق کرد برای رفع ستم ملی بدلیل ماهیت نیروهای رهبری‌کننده این مبارزه هیچگاه به مبارزه برای برکندن ریشه اصلی ستم ملی در کردستان یعنی سلطه اهریمنی امپریالیسم گره نخورد، در نتیجه در شرایط کنونی، کارگران و دیگر توده های رنجدیده کردستان عراق، در شرایطی بسیار وخیم‌تر و بدتر از قبل، از فقدان آزادی و دمکراسی در جامعه خود در رنج‌اند و بلحاظ اقتصادی با اوضاع وخامت‌باری مواجه‌اند. هرچند که در چنین شرایطی، فشار بر روی مساله زبان و فی‌المثل تحمیل زبان عربی به مردم کرد از بین رفته و فشارهای قبلی در زمینه سنت ها، آداب و رسوم، جشنها، لباس، موسیقی، شعر، آموزش و پرورش و... بصورت سابق از بین رفته است.

 

درواقع احزاب کرد بجای اتکاء به نیروی توده ها و گسترش مبارزه ملی و ضدامپریالیستی خلق کرد، خوشون رو به امپریالیستها فروختن و در نتیجه به رغم تمامی چشم‌اندازهای امیدبخش در مبارزات خلق کرد، پس از سقوط صدام، مناسبات استثمارگرانه اقتصادی، نظام ضدخلقی و در یک کلام روابط ستمگرانه امپریالیستی که در طول سالها از کانال رژیم مزدور صدام حسین بر مردم زحمتکش کردستان اعمال می شد و کمر آنها را خرد می کرد، نه تنها از بین نرفت، بلکه پروسه توسعه این مناسبات ضدخلقی که بخاطر شرایط مبارزاتی در دوره صدام حسین با محدودیتها و موانعی هم روبرو بود، در زمان حکومتگران جدید و تحت زمامداری دولت حریم با سرعتی بیش‌تر و عمیق‌تر به پیشرفت خود ادامه داد. بطوری که سلطه اهریمنی امپریالیسم، این منشاء اصلی ستم ملی بر خلق تحت ستم کرد در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی بر زندگی توده های محروم تشدید شد. قدرت دولتی‌ای که پس از اضمحلال حکومت صدام حسین زمام امور را در دست گرفت، با حفظ سیستم ضدخلقی موجود در مقابل خواستهای برحق مردم کرد برای نابودی دشمن اصلی و رسیدن به آزادی و حق تعیین سرنوشت ایستاد و این واقعیت یعنی بقاء و گسترش سلطه امپریالیسم بعد از سالها نتایج خود را در وجود یک سیستم حکومتی فاسد و انگلی و تا مغز استخوان وابسته به کمکهای مالی و نظامی امپریالیستی، در قراردادهای اسارتبار نفتی، در بیکاری و گرانی و تورم فزاینده برای اکثریت جامعه و پر شدن جیب سرمایه داران و دلالان و گردانندگان حکومت و بالاخره در شدت‌یابی فاجعه‌بار فقر و استثمار و محرومیت اکیریت مردم و بویژه اقشار زحمتکش و محروم نشان می دهد. امری که در وجه دیگر خود توضیح‌دهنده چرایی رشد روزافزون جنبشهای اعتراضی و انقلابی مردم تحت ستم کرد برعلیه حکومت کردستان می باشد.

 

بنابراین و با توجه به واقعیاتی که تا اینجای بحث مطرح کردم، باید روی یک مساله اساسی بحث امشب تاکید کرد و به آن نیروها و افرادی که فکر می‌کنند در کردستان خودمختار امروز، خلق کرد عراق به اصلی‌ترین حقوق برحق خودش دست پیدا کرده و حق تعیین سرنوشت در کردستان عراق متحقق شده، متذکر شد که این تبلیغات خلاف واقعیت و کوشش برای کتمان حقیقت است. حکومت کردستان گرچه می کوشد خود را یک دولت مستقل ملی و نماینده مردم کردستان معرفی کند، اما این حکومت با قدرت توده ها و با مبارزات آنها سر کار نیامده، این حکومت نتیجه و برآمد سیاستهای امپریالیستی در سطح منطقه است و قدرت خود را از امپریالیستها می گیره و دلیل اصلی تمام عملکردهای و سیاستهای ضدمردمی آن نیز از این واقعیت نشأت می گیره. در نتیجه تمامی نیروها و افرادی که با هر تحلیلی از شرایط فعلی، کردستان عراق رو کعبه آمال خودشان می دانند باید بفهمند که اولا دولت حریم و حکومت کردستان یک رژیم مردمی و متکی به قدرت و اراده توده های تحت ستم کردستان نیست. این حکومت قدرت خودش رو از حمایت امپریالیستها و از سرنیزه های ارتش های جنایتکار آنها که برعلیه خلقهای محروم منطقه و از جمله خلق کرد سازمان یافته‌اند می گیره و تا زمانی که این حمایت در سطح بین‌المللی تداوم داشته باشه، موجودیت دولت کردستان هم ادامه خواهد یافت و اصولا حیات آن به تداوم مصالح و سیاستهای حامیانش بستگی خواهد داشت. و ثانیا وضعیت فعلی موقتی و مشروط خواهد بود و اوضاع فعلی حتی اگر با تداوم حمایتهای آمریکا و نیروهای نظامی آن دوام پیدا کنه، بیانگر تحقق حق ملت کرد در تعیین سرنوشت خودش و رفع ستم ملی در کردستان عراق نیست. واقعیت اینه که ریشه این حمایتها در سیاستها و منافع دولت آمریکا در لحظه کنونی در منطقه و در سطح بین‌المللی قرار دارد. همه می دانند که در طبقه حاکم در آمریکا گرایش قدرتمندی وجود داره که برای پیشبرد سیاستها و منافع توسعه‌طلبانه آمریکا در منطقه خاورمیانه، بر استفاده از مساله ملی و سوار شدن به موج جنبشهای ملی در منطقه اصرار دارد. تحت تاثیر و در نتیجه بازتاب عملی این سیاستهاست که می بینیم دولت آمریکا این دشمن قسم‌خورده خلقهای تحت ستم و خلق کرد، دولتی که چه با تقویت بی چون و چرای دولتهای ضد کُرد جمهوری اسلامی، ترکیه و عراق، سالهای مدید این دولتها را برعلیه خلق کرد تجهیز و تقویت کرده و می کند، دولتی که سلاح های شیمیایی را برای سلاخی و قتل‌عام هزاران کرد در اختیار رژیم صدام حسین می گذارد، حالا با تغییر سیاستهاش، از شخصیتهای کرد ایرانی در مجالس و محافل آمریکا پذیرایی می کند، کنفرانسهای "راه آزادی" و "فدرالیسم" تشکیل می دهد و از آنها برای سخنرانی دعوت می کند، برای "مطالعه" جنبشهای ملی بودجه تخصیص می دهد و درد آورتر اینکه از آنطرف هم ما می بینیم که عده ای از رهبران سازشکار سازمانها و احزاب کرد ایرانی که سوابق مبارزاتی‌ای هم دارند، با دیدن این شرایط، دست از پا نشناخته به این دعوت ها جواب می دهند، در این جلسات شرکت می‌کنند و سعی می‌کنند از مقامات آمریکایی "خواهش" و تمنا کنند که همان خط فریبکارانه و ضدخلقی‌ای که در کردستان عراق به پیش برده‌اند را در ایران و در کردستان ایران هم پیاده کنند. در چنین کوره راهی اینها براحتی از منافع انقلابی خلق کرد و از اصول و پرنسیبهای مبارزاتی و حتی از شعارهای "استراتژیک" و برنامه های حزب و جریان خودشان هم می گذرند و سعی می‌کنند بجای پای‌بندی به آنها و تمام تجاربی که با خون پیشمرگان دلاور و مردم قهرمان کردستان بدست آمده، خودشان رو با سیاستهای توسعه‌طلبانه کنونی امپریالیسم آمریکا و خودشان رو با سیاستهای توسعه‌طلبانه کنونی امپریالیسم آمریکا و بقول خودشان "این بزرگترین قدرت جهانی" همگام و همساز سازند. این خطر بسیار بزرگی‌ست که در شرایط فعلی در جلوی جنبش خلق کرد ایران و به این اعتبار در مقابل تمامی نیروهای انقلابی و آزادیخواه ایران قرار گرفته. با درک این شرایط هست که ما به عنوان یک جریان کمونیستی و مدافع راستین و پیگیر حق ملل تحت ستم در تعیین سرنوشت خویش، راجع به این خطر یعنی افتادن این نیروها به دام سیاستهای امپریالیستی به مردم ایران، بویژه به خلق دلاور کردستان هشدار می دهیم و تأکید می کنیم که این نیروها با هر گذشته مبارزاتی‌ای هم که داشتند، با اتخاذ این سیاستها نشان می دهند که در لحظه کنونی مساله‌شان، مسایل و خواستهای توده ها و حل و رفع ستم ملی بر خلق کرد نیست. اینها حداکثر می خواهند با تقلید از امثال کرزای‌ها و طالبانی‌ها زیر سایه سیاه ماشین نظامی و ارتشهای امپریالیستی به قدرت برسند و مثل آنها از این موقعیت برای کسب منافع شخصی و قدرت استفاده کنند. غافل از اینکه گام گذاردن در جای پای "احزاب برادر" در کردستان عراق همانگونه که تجربه سالهای اخیر نشان داده، عاقبتی جز رسوایی و سرسپردگی در آستان دشمنان خلق کرد ندارد.

 

اجازه بدید با اشاره به یک مطلب دیگه حرفهام رو جمع‌بندی کنم:

 

ستم ملی و مساله ملی در ایران، یعنی کشوری که  زندان خلقهای تحت ستمه، یک واقعیت عینی‌ست که خارج از اراده و ذهن ما وجود داره. این ستم برخلاف تحلیلهای بیمارگونه برخی نیروها، ساخته ذهن و اختراع این یا آن روشنفکر نیست بلکه یک واقعیت مادی و جاری در چهارگوشه کشور ماست.

 

از طرف دیگه تا آنجا که به مورد کردستان مربوط می شه، مساله ملی و ستم ملی در کردستان یک واقعیت بسیار برجسته‌ست. و به همین خاطر خلق تحت ستم کرد در طول سالها برای رفع این ستم با رژیمهای وابسته به امپریالیسم پهلوی و جمهوری اسلامی جنگیده و با توسل به مبارزه مسلحانه توده ای توانست در مقاطعی کنترل بخش بزرگی از کردستان رو از دست رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی خارج کنه. و علیرغم تحمیل یک جنگ ضدخلقی از سوی جمهوری اسلامی و یورشهای متعدد به کردستان، خلق کرد توانست تا سالها کردستان رو به سنگر انقلاب ایران تبدیل و به جنبش انقلابی توده های تحت ستم سراسر ایران خدمات بزرگی بکنه. با توجه به این واقعیات، هیچ انسان آزادیخواه و باشرفی نمی تونه ادعای انقلابی بودن و آزادیخواهی داشته باشه و در جهت رفع ستم ملی حرکت و مبارزه نکنه. اما در مبارزه برای رفع ستم ملی، بحث اصلی بر سر حل دمکراتیک و انقلابی مساله ملی و ایجاد شرایطی برای تحقق اصل حق ملل در تعیین سرنوشت خودش است. بدیهی است که مثل هر حرکت اجتماعی و هر جنبش واقعی ای، در این مبارزه هم نیروهایی با پایگاه های طبقاتی مختلف شرکت می‌کنند. در این مبارزه نیروهایی مثل بورژوازی بدلیل ماهیت طبقاتی و منافع‌شان و بدلیل اینکه با هزاران پیوند مرئی و نامرئی به امپریالیسم و سیستم حاکم وصل هستند، بطور طبیعی نه می خواهند و نه می توانند که مبارزه برای رفع ستم ملی رو به مبارزه برعلیه عامل اصلی این ستم یعنی سلطه امپریالیستی گره بزنند و برعکس تلاش دارند که برای کسب قدرت و موقعیت، خودشان رو هرچه بیشتر به امپریالیسم وابسته کنند. در نتیجه این نیروها نه می خواهند و نه می توانند که مساله ملی رو در جهت منافع وسیعترین اقشار زحمتکش یعنی اکثریت جامعه حل کنند. این واقعیت برجسته که صحت آن بارها و بارها در جریان تجارب مبارزاتی خلقهای تحت ستم به اثبات رسیده، یکی از دلایل اساسی و مهمترین دلیلی‌ست که نشان می دهد مساله ملی تنها با رهبری طبقه کارگر و با مشارکت توده ها و در جریان یک انقلاب دمکراتیک و ضدامپریالیستی هستش که می تواند بطور دمکراتیک حل بشود. بنابراین اگه بحث بر سر حل مساله ملی به شیوه ای دمکراتیک و قطعی و با اتکاء به اراده توده هاست، آنوقت باید پذیرفت که حل انقلابی مساله ملی- به معنای ایجاد یک محیط آزاد که در آن خلقهای تحت ستم بتوانند اراده و نظر خودشان رو بیان و اعمال کنند- در درجه اول به ایجاد یک فضای دمکراتیک و به برقراری دمکراسی گره خورده. یعنی تا دمکراسی برقرار نباشد، از شرایط لازم برای حل عادلانه و قطعی مساله ملی هم نمی شود سخنی به میان آورد.

 

از طرف دیگه حصول به دمکراسی در شرایط ایران، جایی که دیکتاتوری عریان و شدیدا و وسیعا قهرآمیز بورژوازی وابسته حاکمه و نظام حاکم کمترین آزادی های دمکراتیک رو برنمی تابد و با قوه قهر و سرکوب با آن برخورد می کند، تنها و تنها در جریان یک انقلاب پیروزمند اجتماعی که پایه های نظام دیکتاتوری حاکم رو بر بیافکند امکان‌پذیر است. به اعتبار تمامی تجارب گرانبهای مبارزاتی خلق تحت ستم کرد و سایر خلقهای تحت ستم، باید گفت که حل مساله ملی در ایران با مساله انقلاب کارگران و زحمتکشان گره خورده. مساله اصلی اینجاست که ما تحت هیچ شرایطی نمی تونیم با حفظ مناسبات امپریالیستی و نظام بورژوازی وابسته، هیچیک از حقوق دمکراتیک و منجمله حق ملل در تعیین سرنوشت خودش رو متحقق کنیم. تمامی نیروهایی که با اتکاء به قدرتهای امپریالیستی، تظاهر می‌کنند که در صدد حل مساله ملی هستند، نیروهایی که امپریالیسم آمریکا، این دشمن اصلی خلقهای تحت ستم را به اسم "دوست" خلق کرد معرفی می‌کنند، در حقیقت اگر روزی هم به قیمت وابستگی به این قدرتها به حکومت برسند، به رغم هر ادعایی هم که در مورد حل مساله ملی داشته باشند، در واقع چاره ای جز بسط سلطه امپریالیستی و حفظ نظام ضدخلقی‌ای که اعمال ستم ملی ذاتی آنست ندارند و در نتیجه قادر به حل انقلابی مساله ملی به نفع توده های تحت ستم نیستند. این یکی از بزرگترین تجارب مبارزاتی و درسهایی‌ست که می توان از تجربه کردستان عراق برای حل مساله ملی گرفت.

 

با سپاس از اینکه حوصله کردید و به حرفهای من گوش دادید، این بحث رو تموم می کنم و امیدوارم که در قسمت پرسش و پاسخ و بحث آزاد از سوی سایر عزیزان نقایص این بحث برطرف بشه.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com